داشت با دوستش سخن میگفت که من ازدواج نخواهم کرد دوست ندارم آخر آدم چگونه به یک نفر دل ببندد وبعد ببیند آن فرد تغییر کرده اخلاقش در خانه
یا که اصلا از بچه خوشم نمی آید دوستش میگفت بچه که خوب است شیرین است
گفت آری بچه شیرین است اما جدا از زحمتی که باید برای بزرگ شدنش کشید من دوست دارم برای فرزندم بهترین مادر باشم ومیدانم که نمیتوانم پس همان بهتر بچه دار نشوم
ومن تاییدش میکنم مادر نشدن بهتر از یک مادر بی مسئولیت شدن است